وَ مِنَ النّاسِ مَنْ يَشْتَرى لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُوًا أُولئآِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ ( 6 ) وَ إِذا تُتْلى عَلَيْهِ اياتُنا وَلّى مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها كَأَنَّ فىآ أُذُنَيْهِ وَقْرًا فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَليمٍ ( 7 ) إِنَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ لَهُمْ جَنّاتُ النَّعيمِ ( 8 )خالِدينَ فيها وَعْدَ اللّهِ حَقًّا وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ ( 9 )
و از مردم كسى هست كه سخن بيهوده را مىخرد تا با نادانى (ديگران را) از راه خدا گمراه سازد و آن را به مسخره گيرد، آنان را عذابى خوار كننده است.(6) و چون آيات ما بر او تلاوت شود، متكبرانه روى بر مىگرداند. گويى آن را نشينده است، گويى در دو گوش او سنگينى است. پس او را به عذابى دردناك مژده بده.(7) همانا كسانى كه ايمان آوردهاند و كارهاى شايسته كردهاند، آنان راست باغهاى پر نعمت.(8) جاودانه در آن خواهند بود، وعده راست خداست و او تواناى شكستناپذير و حكيم است.(9)نكات ادبى
1ـ «لهو» چيزى است كه انسان را مشغول مىكند و هيچ فايدهاى ندارد. «لهو الحديث» سخن بيهوده، نقل حكايات خرافى. اضافه در «لهو الحديث» براى تبيين است.
2ـ «بغير علم» متعلق به «ليضل» است.
3ـ ضمير مؤنث در «يتخذها» به سبيل بر مىگردد، چون سبيل مؤنث معنوى است.
4ـ «كَأَنَ» و «كَاَنَّ» هر دو به يك معنا هستند و اولى مخفف دومى است و دلالت بر نوعى تشبيه همراه با تأكيد دارند و در فارسى به «گويا» يا «گويى» ترجمه مىشوند. احتمال مىدهيم كه «كانّ» با تشديد بر تأكيد بيشترى دلالت كند. ضمنا بدانيم كه «كانّ» از حروف مشبّهة بالفعل به شمار مىرود.
5ـ «وَقراً» سنگينى گوش. اين واژه با فتحه واو در سنگينى گوش و اختلال شنوايى به كار مىرود و با كسره واو به معناى هر گونه بارى است كه حمل مىشود، همانگونه كه در آيه «فالحاملات وِقراً» به اين معناست، يعنى ابرهايى كه آب را حمل مىكنند كه بار سنگينى است. وقار و موقّر هم از اين باب است.
6ـ «وعد اللّه» منصوب است، چون مفعول مطلق و نايب از فعل خود است، به تقدير: وعد اللّه وعداً حقا.
تفسير و توضيح
آيات (6 ـ 9) و من الناس من يشترى لهو الحديث...: در آيات پيش گفته شد كه قرآن مايه هدايت و رحمت براى نيكوكاران است، اينك به اقدام برخى از كافران اشاره مىشود كه چگونه در برابر قرآن موضعگيرى كردند و براى اينكه مردم را از گوش دادن به قرآن بازدارند، به قصهگويى و نقّالى پرداختند.
برخى از مردم سخنان بيهوده و افسانههاى ملّتهايى مانند ايران و روم و داستان رستم و اسفنديار را براى مردم مكه بازگو مىكردند تا آنان را به جاى شنيدن آيات قرآن به اين افسانهها مشغول كنند و هدف نهايى هم اين بود كه آنها را از راه خدا باز دارند و گمراهشان كنند و اين كار ناشى از نادانى آنها بود، چون نمىدانستند كه اينسخنان بيهوده نمىتواند در برابر قرآن خودنمايى كند و بالاخره مردم نور را از ظلمت تشخيص مىدهند هرچند كه طول بكشد.
هدف ديگر آنان مسخره كردن قرآن بود تا با اين روش از اهميت و عظمت آيات قرآنى بكاهند و آن را به نظر خودشان تحقير كنند. اين شيوه يكى از شيوههاى شناخته شده اهل باطل است، چون وقتى كسى يا چيزى مورد مسخره قرار گيرد، در نظر مردم خفيف مىشود و از اعتبار آن كاسته مىگردد، ولى معلوم است كه دير يا زود اين ابرها كنار مىروند و حقيقت آشكار مىشود.
در پايان آيه، براى چنين كسانى كه در خوار كردن قرآن مىكوشند، وعده عذابى خوار كننده مىدهد.
گفته شده كه اين آيه درباره شخصى به نام نضر بن حارث نازل شده كه در مكه هرگاه كه پيامبر براى گروهى قرآن تلاوت مىكرد، در كنار آن حضرت به قصهگويى مىپرداخت تا توجه مردم را از پيامبر منصرف كند.
نيز گفته شده كه منظور از خريدن سخنان بيهوده (يشترى لهو الحديث) اين است كه افرادى مانند نضر بن حارث در سفرهاى خود به ايران، كتابهايى را مىخريدند كه در آنها داستانهاى پادشاهان ايران بود. يا كسانى از مردم مكه از شهرهاى ديگر، زنان آوازه خوان مىخريدند و به مكه مىآوردند.
به نظر مىرسد كه منظور از خريدن لهو الحديث داد و ستد معمولى نيست، بلكه «اشتراء» در اينجا به معناى عوض كردن است و در معاملات معمولى هم كالا با پول عوض مىشود. در واقع اين كافران سخنان بيهوده را با آيات قرآنى عوض مىكردند و اين هم يك نوع تجارت بود. واژه «اشتراء» و مشتقات آن بارها در قرآن مجيد به همين معنا كه گفتيم، به كار رفته است، مانند:
اولئك الّذين اشتروا الضلالة بالهدى فما ربحت تجارتهم (بقره/16)
آنان كسانى هستند كه گمراهى را به بهاى هدايت خريدند پس تجارتشان سودى ندارد.
اولئك الّذين اشتروا الحياة الدنيا بالاخرة (بقره/86)
آنان كسانى هستند كه زندگى اين دنيا را به بهاى آخرت خريدند.
ان الّذين اشتروا الكفر بالايمان لن يضرّوا اللّه شيئا (آل عمران/177)همانا كسانى كه كفر را به بهاى ايمان خريدند، هرگز به خدا ضررى نمىزنند.
مطلب ديگر اينكه اين آيه اگر هم شأن نزول خاصى داشته باشد (مانند جريان نضر بن حارث) مفهوم عامى دارد و شامل همه كسانى مىشود كه با هر نوع اقدامى باعث دورى مردم از خدا و آموزههاى قرآن بشوند كه از جمله مصاديق بارز آن برپا كردن مجلس ساز و آواز است و در احاديث معصومين، لهو الحديث به غنا تفسير شده كه از باب بيان يكى از مصاديق است.
در آيه بعدى درباره همين افراد كه در برابر قرآن به لهو الحديث رو مىآورند، مىفرمايد: و چون آيات ما بر آنان خوانده مىشود متكبرانه روى بر مىگردانند، گويا كه نمىشنوند. سپس آنان را به كسانى تشبيه مىكند كه در گوششان سنگينى است. تشبيه كافران به ناشنوايان در آيات متعددى آمده است، مانند:
انك لا تسمع الموتى و لا تسمع الصم الدعاء. اذا ولّوا مدبريرن (نمل/80)
همانا تو نمىتوانى مردگان را بشنوانى و نمىتوانى دعوت خود را به كران بشنوانى آنگاه كه پشت بگردانند.
در پايان آيه مورد بحث، به پيامبر دستور مىدهد كه چنين افرادى را به عذابى دردناك مژده بده. اين مژده دادن از باب تهكم و استهزاء است.
در آيه بعدى، مانند بسيارى از آيات، در برابر كافرانى كه چنين اوصافى داشتند، از مؤمنانى ياد مىكند كه داراى اعمال شايسته هستند و به آنان بهشتهاى نعمت را وعده مىدهد كه جاودانه در آن خواهند بود. اضافه مىكند كه اين وعده حق خداست و خداوند بر چيزى تواناست و كارهاى او از روى حكمت است.